وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

عید غدیر

1395/06/30 روز عید غدیر بود بزرگترین عید شیعه ها شب عید جشن عقد سارا بود و ما آماده شدیم و رفتیم مراسم جشن با عمه ها و عمو قرار گذاشته بودیم و خوشبختانه سروقت رسیدیمو همه باهم رفتیم محضر، چون جمعیت زیاد بود خانم ها تو محضر بودیم و آقایون رفتن تو حیاط و البته گل پسرم با بابا سعید رفت تو حیاط و حسابی اونجا بهش خوش گذشته بود تو حیاط ی تاب واسه عروس داماد درست کرده بودن که بچه ها همه با هم رفته بودن سوار تاب، نوه های آقا کاظم سه تا دختر خوشگل و ناز هستن که همگی لباس عروس پوشیده بودن یکی تاب رو تکان میداد و دو نفر سوار بودن و آقا امیرعلی کوچولو هم مابین دخترا سوار تاب مگه دیگه پایین میمومدی با توسل به زور آوردیمت البته از تاب سواریت ف...
31 شهريور 1395

عشق واقعی

26 شهریور ماه روزی قشنگ و پر از هیجانه سالگرد ازدواج پدر و مادر عزیزم هر سال این روز رو جشن گرفتیم و و همیشه در بهترین رستوران شام مهمون پدر جون بودیم پارسال دو نفر به تعدادمون اضافه شد امیرعلی و عمومیثم هم حضور داشتن هر سال پدر جون بابت هدیه این روز واسه مامانی طلا میخرید ولی امسال هدیه بسیار متفاوت و سوپرایز ویژه بود امسال خودروی ساینا که از کارخانه کشیده بود به اسم مامانی بهش هدیه داد. ی ماشین قشنگ و عالیییییییییییی مامانی واقعا خوش به حالت خیلی قشنگه، امیر پشت ماشین نشسته بود و میگفت مَنه (یعنی مال منه) واقعا به عشقتون افتخار میکنم همیشه مایه افتخارم هستین امیدوارم همیشه سایتون بالای سرمون باشه از خدا...
26 شهريور 1395

عید قربان

امسال عید قربان مصادف شد با روز دوشنبه 22 شهریور امسال هم دو تا قربونی داشتیم  ی گوسفند خونه مامانی بعد هم با عمه شهلا و عمو میثم خودمون شریکی ی قربونی داشتیم که خونه عمه شهلا بود دیگه اول خونه مامانی بودیم تا ظهر بعد به سرعت برق و باد رفتیم خونه عمه و تا آخر شب دیگه اونجا بودیم (البته زحمت عکس ها رو عمو و مهسا کشیدن) خیلی به هممون خوش گذشت مخصوصا به گل پسرم، کلی بازی کردی و شیطونی، چند بار لباساتو عوض کردم ی بار با عمه شهلا آب بازی کردی ی بار هم تو حیاط با عمو میثم قربونت برم تند تند راه رفتی یکی از کلاشات جاموند ناگفته نمونه با عمو جون قایم موشک بازی کردی که همگی کلی خندیدیم به باز...
23 شهريور 1395

روزهای قشنگ

پسرم 15 ماهگی رو تمام کردی و وارد شانزده ماهگی شدی بسیار شیرین و زیبا هستی و عاشقانه دوستت دارم و خواهم داشت گل پسر من الان هشت تا دندون داره و خودش غذا میخوره به راحتی راه میره و میتونه منظورشو با کلمات بیان کنه، کلمات جدید هم یاد گرفتی عمو از دَدَو به آآآآآآآآآآآآآمو تغییر کرده نسیم           نَدیم (شب تولد عمو میثم برای اولین بار نسیم رو خودت صدا زدی اونم دوبار) الناز             اِناز اصلا از کسی نمیترسی و مثل همیشه بسیار صمیمی و خوش خنده. خیلی اجتماعی هستی و خوب بلدی شیرینی کنی و خودتو تو دل همه جا کنی. من که ا...
4 شهريور 1395
1